آخیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش
خدا قوت
امروز اومدم که فقط بگم آخیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش
راحت شدیم
از دست این امتحان ها...!
خوب که فکر می کنم می بینم که... بعضی ها... توی این ترم چقدر به ما سخت گرفتند...! بگذریم خدا خیرشون بده که "ز گهواره تا گور دانش بجوی" را به زور توی حلق ما می چپونند...! دانش یا همان علم آموزی و علم اندوزی مثل یه عسل تلخ می مونه که باید به زور هم شده بخوریم. اسمش دانشه و مثل عسل شیرین ولی آموختنش و اندوختنش تا بالاخره بکار بردنش در روز مبادا تلخه به تلخی یه نمره ی ثابت که سهم من از درس های بعضی ها ست. بگذریم؟
چی چیو بگذریم؟ از چی بگذریم؟
تموم شد اما با خون دل و پاره پاره شدن جگرمون عین-هو جگر تیکه تیکه زلیخای بدبخت! باورتون نمیشه هیچکی باورش نمیشه که بعد از تموم شدن یکی از امتحان ها، گذشته از اینکه از کتف تا ناخن انگشت اشاره ی دست راستم درد می کرد، انگشتم تاول هم زده بود! از بس نوشته بودم...!
خب بعله بعله درسته دانشجو باید بنویسه ولی نه اینقدر هدف یادگیریه که به پیر به پیغمبر باورمون کنید که تو این کله ی به این گندگی یه جو پیدا میشه که اندازه ی خودش بشه توش یه چیزهایی چپوند.
به هر حال متشکریم! امیدوارم همه ی بچه درسخوون ها و بچه بی حالهای درس نخوون موفق باشن.
همچنین اساتید