کارشناسی ارشد رشته مون
بچه ها!
حتما آدرسش رو بذارین تو home page نرم افزار جستجوتون...... تا هر وقت می خواین برین تو اینترنت چشمتون بهش بیافته........
آنچه گذشت و ماندگار شد.....
روز 22 فروردین و سخت ترین و به یاد ماندنی ترین ساعات زندگیم بود... حالم خیلی بد بود و نفسم به شماره افتاده بود... رو دستم سرم بود و توی دماغم هم اکسیژن... هیچ کسی رو به غیر خدا نمی شناختم... انگار این همه آدمی که چشم انتظارم بودن وجود خارجی نداشتن و ماما و غیره هیچ کاره بودن... فقط من بودم و خودش... من بودم و خدا... داشتم با فریاد صداش می زدم که یهو ماما برای تسکین دادن من یه کاره جالب توجه انجام داد.... و اون این بود:
صحبت با بیمار برای تسکین دردش ولی چه صحبتی جالبه....
ماما: دانشجو هستی یا شاغلی؟
من: دانشجو........
ماما: چه رشته ای؟
من: کتابداری خلیج....
ماما مونده بود خلیج کتابداری خلیج یعنی چی؟.... بعد فهمید خلیج یعنی دانشگاه خلیج فارس....
ماما: کتابداری رشته ی خوبیه؟
و ای وای ...... که من آروم که نشدم... هیچ.... حالم بدتر هم شد... وقتی باید با اون شرایط و برای هزارمین بار برای کسی رشته ی تحصیلی خودم رو معرفی می کردم و واقعآ آیا می فهمید یا نه.....
خودم رو راحت کردم و یه کلمه گفتم: آره....
ماما: کارش هم هست اصلآ؟
و ای وای فریادااااااااااا....... خدا رو شکر کردم که ازم درباره ی محتوای رشته چیزی نپرسیده ولی باز هم سوال تکراری و سختی بود.....
یه لحظه به یاد استاد زاهدی افتادم و گفتم: آره تو بوشهر زیاده....
ماما: مثلآ کجا کار می کنین؟
وا مصیبتااااااااااااا..... سوال هایی که می کرد از سوال های شب اول قبر هم سخت تر بود برام و از این سوال های تکراری داشتم بالا می آوردم....
من: کتابخونه دانشگاهی، آموزشگاهی، تخصصی و عمومی.... مراکز اطلاع رسانی....
یه آن پیش خودم فکر کردم که چقدر این مراکز اطلاع رسانی واسه مامای بیچاره گنگ و نا مفهوم و لا موجود می تونه باشه.....
من: کتابدارها برای پول درآوردن می تونن کارهای دیگه ای هم انجام بدن... مثل برنامه نویسی... و کارهای دیگه.....
می دونستم که به احتمال زیاد با توضیحاتی که من دارم درباره ی کتابداری می دم، ممکنه یه مفهوم نویی در ذهن ماما نقش ببنده... و کلآ گیج بشه که چی فکر می کرد و چی شد.... نمی دونم چقدر موثر بود.... می دونستم این صحبت ها برای تسکین دردم بود ولی به قولی کولی بازی درنیاوردم و چون پای رشته ام در میون بود سعی کردم که بیشترین حمایت رو ازش داشته باشم هرچند زبانم و توانم قاصر بود....
با صبر و حوصله جواب تک تک سوال هاش رو دادم که بفهمه وقتی می گم کتابداری خوبه.... یعنی این قدر خوبه و ارزشش رو داره که در سخت ترین شرایط هم ازش حمایت کرد و مطرحش کرد.... شاید شناسونده بشه.... شاید بقیه به خودشون بیان و درک کنن که مفهوم کتاب، کتابخانه و کتابداری، نه تنها ارزشمند و قابل مطرح شدنه که واسه جامعه بسیار مفیده....
بیاین ما جوجه کتابدارها از همین حالا مفهوم واقعی خدمت کتابداری رو درک بکنیم و تا می تونیم و از هر روشی در جامعه مطرحش کنیم...
خیلی دوست دارم روزی برسه که هیچ دانشجوی کتابداری ترم 1 دیگه نپرسه کتابداری اصلآ چیه؟ و با شرمندگی و صدایی که از جایی دور دست به گوش می رسه و سری رو به پایین اسم رشته اش رو به زبون نیاره... و هیچ استادی نخواد تا ترم 8 برای دانشجوش این رشته رو توجیح کنه.... و جامعه واقعآ با تمام وجود درکمون کرده باشه.... و افق های روشن دیگه....
به امید اون روز که ایشالا با کمک هم نزدیکتر می شه....
موفق، شاد وسلامت باشین....
تبریک نوروز 1391
سال خوب و خوشی داشته باشین و لحظه لحظه ی زندگی تون پر از شادی.....
بدون شرح!
وبلاگ انجمن کتابداری و اطلاع رسانی دانشگاه خلیج فارس گروهی شد...
رعایت حقوق ﻣﺆلفین
در رشته ی ما بعد از کاربرگرامی، به استناددهی که یکی از اصول رعایت حق ﻣﺆلف می باشد، تاکید بسیار شده است. من باب همین سخن، بنده که فعلآ دانشجو در رشته ی کتابداری و اطلاع رسانی هستم، الحمدالله؛ و بعدآ کتابدار خواهم بود، ان شاء الله؛ باید همواره به اصول و فروع رشته، علم، حرفه و خدمت خویش پایبند باشم و تلاش می نمایم، اما... برخی از افراد که فاصله یشان با ما، از زمین تا آسمان است، مانع از انجام این فرامین می شوند، فی المثل یکی از بستگان بنده که در رشته ی پرستاری دانشگاه آزاد کازرون مشغول به تحصیل است.
ایشان می خواستند که بنده در تهیه یک بروشور کمکشان کنم، و نیاز خود را اینگونه مطرح نمودند: می خوام برام یه بروشور درست کنی، درباره ی ... مطلب گیر بیار، خلاصه اش کن و بروشور درست کن.
بنده، ایشان را یک کاربر تنبل تصور کردم که انتظار زیادی دارد و خود را کتابدار که می خواهد نیازهای واقعی اش را برطرف سازد نه آنچه که به آن اذعان دارد. می دانستم که می تواند به راحتی از اینترنت مطلبی که می خواهد، بیابد و خلاصه نماید و تنها مشکلش تهیه بروشور است، پس اینگونه پاسخ دادم: من وقت ندارم که دنبال مطلب بگردم و خلاصه کنم، خودت این کار رو بکن، ولی کمکت می کنم تا بروشور درست کنی.
وی پی کار خویش گرفت و بنده سر به لاک خویش بردم.
در حالی که مطالب خلاصه شده اش در دستش بود، دوباره مراجعه کرد و گفت: بیا حالا بروشور بساز. مطالب را که از دستش گرفتم، از شدت عصبانیت، کله ام به طاق چسبید و دادی رانگاناتانه از نهادم بلند شد که: پس منبع اش کو؟
نگاهی سفیه اندر عاقل به بنده انداخت و پرسید: منبع دیگه چیه؟
وقتی دیدم که باب سخن حسابی باز شده است، بنده هم حسابی مغز پختش نمودم و ختم کلام هم گفتم: اینه تفاوت ما کتابدارها و شما... و بعد مجبورش نمودم تا تک تک منابع را دوباره بازیابی نماید ولی بی ثمر بود، زیرا پس از سرچ یک صفحه، انگار جرقه ای در ذهنشان زده شد، فوری دست از کار کشیدند و فرمودند: نمی خواد بابا... استادمون به این چیزها اهمیت نمی ده.
و کار بالعکس شد و ایشان بنده را مجبور نمودند تا از استناددهی چشم بپوشم و بروشوری تهیه کنم فاقدالمنبع.
این سرنوشت کتابداری است که مراجعه کننده بتش است و باید تا مدتی از این بابت عذاب وجدانش را نوش جان کند، ولی کاری دیگر انجام دادم شاید بعدآ مفید آید. ایشان همچنان نمی دانند چگونه با نرم افزار پابلیشر کار کنند و حتمآ گذر پوست به دباغ خونه خواهد افتاد.
برنامه کلاسیه ما
۱۰-۸ ۱۲-۱۰ ۱۶-۱۴ ۱۸-۱۶
یکشنبه ....... آرشیو ........ کتابخانه عمومی
دوشنبه طراحی وب اصول کار مرجع
سه شنبه پایگاه اطلاعاتی ......... سازماندهی رایانه ایییییییییییییی
چهارشنبه ........... ساختمان و تجهیزات
****************************************************************
برنامه کلاسی بعد از عمل:
۱۰-۸ ۱۲-۱۰ ۱۶-۱۴ ۱۸-۱۶
شنبه ........ ......... ........ روابط عمومی
یکشنبه ......... ........ .......... ..........
دوشنبه کتابخانه عمومی اصول کار مرجع ........ نرم افزار کتابخانه ای
سه شنبه پایگاه اطلاعاتی آرشیو .......... سازماندهی رایانه ای
چهارشنبه ......... ......... ........ ............
پنج شنبه ........... سازماندهی رایانه ای ساختمان و تجهیزات ...........
******************************************************************
نوگلان خندان من این عملیات هر ساله در دو نوبت، یکی در نیمه ی اول سال تحصیلی و دیگری در نیمه ی دوم سال تحصیلی انجام می شود، پس بهتر است ما هم، همچون دانشجویان دانشگاه پیام نور یکبار آن هم در وقت اضافه یا همان حذف و اضافه انتخاب واحد نماییم تا در مصرف وقت صرف جویی نماییم، این کار به نوعی جهاد اقتصادی به حساب خواهد آمد و صواب است و ثواب بسیار دارد. ان شاء الله در دنیا و عقبا پادش خیر به شما عنایت فرموده شود..... الهی آمین
نظر بچه نودی ها درباره ی رشته در ابتدای ورود
بعضی هاشون می گفتن: راضی نیستیم دیگه، چی بگیم؟ نمی دونیم چرا راضی نیستیم.
اما بعضی هاشون هم می دونستن چرا راضی هستن یا ناراضین..... خوندن دلیل هاشون خالی از لطف نیست.
خانم ز.ش: دلیل مخالفتم و ناراضی بودنم، درس های رشته و اسم رشته است.
به نظر من هم اسم رشته خیلی محتواش رو در بر نمی گیره و الحق که درس های ترم یک واقعآ خسته کننده است و اصلآ جذابیتی برای کسی که تازه می خواد با رشته آشنا بشه نداره...... من هم که به ترم ۶ رسیدم و دیگه بهونه گیری واسه اسم رشته نمی کنم، بعضی وقتها از تکرار مکرراتی که در درس های تئوری اومده، واقعآ خسته می شم، البته شاید به قول خانم علوی چون باید ملکه ی ذهنمون بشه تکرارش لازمه. درس های عملی واقعآ شیرین هستن، خودتون کم کم به این نکته پی می برین.
خانم شعله۱۲: از اسم رشته ناراضی ام، اما خودش خوبه چون استادها گفتن. بهتره اسمش مدیریت اطلاعات باشه.
خانم جان چرا مدیریت اطلاعات باشه؟ بزرگان رشته تو تغییر اسمش موندن، اونوقت ما چطوری تشخیص دادیم که مدیریت اطلاعات خوبه؟ شاید چون استادها گفتن!
خانم نهال: راضی نیستم و دندانپزشکی می خواستم.
حالا هم زیاد فرقی نکرده عزیزم، چون در این رشته هم می توانید چون یک دندان پزشک عمل کنید، چگونه؟ خب این که کاری ندارد... دندانپزشکان گرامی دندان عقل هر بنی بشری را از جا می کنند و دور می اندازند، شما هم می توانید طی یک عملیات ضربتی به نام "وجین" کتاب ها را که حاصل عقل بنی بشر هستند و ارزششان صد چندان بیشتر از دندان عقل است، از قفسه بکنید و دور بریزید یا فوقش بدهید به همین غرفه ی بازیافت جلوی فروشگاه رفاه.
خانم مریم: لطفآ اسم رشته را تغییر دهید، مسئولین محترم.
چشم............
خانم الهه: علاقه مند هستم و تنها مشکلم با اسمشه. کاملآ هم راضی ام چون با استعدادم مطابقت داره.
خیلی هم خوب.................
آقا یا خانم آ.ک: نیاز به کارهای عملی بیشتری دارد، حمالیش رو ..... ببخشید الافیش رو ..... نه کار عملیش رو بیشتر کنید.
این که کاری نداره، ایشالا در ترم های بعد که با استاد صراف زاده داشتید، حتمآ به آرزویتان می رسید.
ايتاليايی ها برای نجات آثارشان از نابودی چه ميكنند؟
ایرانی ها برای نجات آثارشان از نابودی چه می کنند؟
بهتره به کتابخانه ی واقع شده در امور فرهنگی سری بزنین تا متوجه بشین!!!!!!!!!!!!
نظر از شما.....
به نظر شما آهنگ پس زمینه واسه وبلاگ بذارم یا نه؟قبلآ گذاشته بودم...اما حالا می خوام که اگه دوست دارین باشه .....لطفآ بگید چه آهنگی رو دوست دارین بشنوین..... اگه مجاز باشه هر هفته سعی می کنم تغییرش بدم که یکنواخت هم نباشه....